هدیه
هدیه
برایت هدیه دارم زجنس آرزو هایم تمام آنچه زیبا میکند امروز و فردایم
توفرزند بهاری . غنچه فصل غزل خوانی من از شور نفسهای تو سرمست شکوفایم
من ودردیده دیدن ها من و آهسته گفتنها تو با چشمان بی رنگت گریزان از تماشایم
تو از من در فرار و من به دنبال تو چون سایه نمیدانم چه خواهد شد سر انجام تمنایم
عزیزم دوستت دارم سکوتت میکشد مارا به لبخند ی جوابم کن ویا دشنام فرمایم
شعر از حفیظ الله هاشمی